زیر سینه‌ی سپید، زیر گیسوی مشکی

بایگانی

و هر زنجره ...

پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۶ ق.ظ

صدای یک زنجره می آید. خودم را یک زنجره تصور می کنم. قلم و کاغذ در دست دارم. روی یکی از شاخه‌های انجیر حیاط به پشت روی بال‌هایم لم دادم. پای چهارم را روی پای سومم گذاشتم و به بالای سرم که پر از برگهای سبز است نگاه می کنم. خورشید به آنطرف برگها می خورد و من این زیر، پشت آنها را روشن و درخشان می بینم. با دست چپم با یک برگ ور می روم. نسیم خنکی نوک بال‌هایم را تکان می دهد؛ این تکان‌های ظریف، برای یک زنجره‌ی قلقلکی مثل من، خوشایند است. فقط حیف که به خاطر پوست سفت و انعطاف ناپذیر صورتم، نمی‌توانم بخندم. با دست ( یا شاید هم پای) دومم، پوست سبز شکمم را می‌خارانم. سه چشم قرمز کوچکی که بالای دو چشم اصلی ام دارم را با زبان می لیسم. صدای یک زنجره را می‌شنوم و حالا که زبان زنجره ها را خوب می‌فهمم، شعری برای او می‌نویسم:  ادامه مطلب

۹۶/۰۵/۱۲
مو مشکی