زیر سینه‌ی سپید، زیر گیسوی مشکی

بایگانی

حرکتی ظریف کنج لب مونالیزا

شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۴ ب.ظ

از خانه که بیرون آمدم، سنگریزه‌ای داخل لنگه کفشم رفت. برگ درختهای مسیر در روشنایی ملایم عصرگاه، مثل فسفر می‌درخشید. باد خنکی داخل شالم می‌شد و پشت گردنم را سرحال می آورد. نمی‌توانستم رنگ مرز آسمان و تپه ها را تشخیص دهم. شاید آبی بود، یا سبز، شاید هم سبزآبی. در ورودی باریک پارک، حق تقدم را به کودکی که تازه پا گرفته بود دادم. نیم دقیقه‌ای معطلم کرد. چند کلاغ از روی نوک کاجها پریدند. اسب کهری پشت پرچین خانه‌ی کنار پارک چیزی می‌جوید. روی سرش یک نشان سفید داشت. نیمی از برگهای یک درخت در زمان حال و نیم دیگرش با خاطره‌ی پاییز زندگی می‌کردند؛ دختر بچه‌ای زیر درختِ متفکر، نشسته بود و فوتبال پسر بچه‌ها را نگاه می‌کرد. شبیه فرشته‌های کوچک تابلوهای رنسانس بود؛ موهایش در پرتو صورتی آفتاب، می‌درخشید. به‌رنگ طلا بود. در ذهنم دو بال شفاف برایش کشیدم. بالها زیر آفتاب ... ادامه مطلب

۹۶/۰۵/۱۴
مو مشکی